در این میزگرد که دکتر کاووس امامی استاد رشته علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) مدیریت برگزاری آن را به عهده داشت، آقایان دکتر مصطفی ملکیان (صاحبنظر در حوزههای فلسفه اخلاق، معرفتشناسی و فلسفه دین)، دکتر علیرضا شجاعیزند استاد جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس و موسس گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران (صاحبنظر در حوزه جامعهشناسی دین و جامعهشناسی معرفت) و دکتر احمد پاکتچی، استاد علوم قرآنی و حدیث در دانشکده معارف اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) (صاحبنظر در حوزههای تاریخ، علوم قرآنی و حدیث، معرفتشناسی و زبانشناسی) شرکت داشتند.
متن زیر گزارشی از میزگرد مذکور است.
****
دکتر شجاعی زند
جامعهشناسی دین به الهیات نیاز دارد به شرطی که از حجیتها و جهتگیریهای کلامی بپرهیزد.
دکتر شجاعیزند با اعلام مطلب بالا سخنرانی خود را حول محور «نسبت الهیات و جامعهشناسی دین » در چارچوب سه مواجهه 1- بنیانهای معرفتی دوانگاره الهیات و جامعهشناسی دین، 2- رعایت بیطرفی برای کشف حقایق مشترک و 3- بحث حجیتها و روش آغاز کرد و ذیل نسبت الهیات و جامعهشناسی دین به سه پرسش اساسی زیر پرداخت:
الف- آیا میان دوانگاره معرفتی، الهیات و جامعهشناسی دین، امکان تبادل و تعامل وجود دارد؟
ب- در مطالعه دین آیا وجود یکی از این دو ما را بینیاز از دیگری میسازد؟
ج- نزدیکی و همکاری میان آنها در کشف حقایق درباره دین مفید است یا مخل؟
شجاعیزند مطرح کرد که بحث وی بر روی پرسش سوم متمرکز بوده و با عبور از جامعهشناسی پوزیتیویستی، به منظور دستیابی به جامعهشناسی متاخر که متعادلتر هستند بر دو رویکرد تاکید دارد: ابتدا رویکردی که معتقد است امکان بده بستان میان جامعهشناسی دین و الهیات مفید و میسر است و دیگری رویکردی که معتقد است هرگونه همکاری میان این دو انگاره مخل است.
وی کسانی مانند «واخ» و« وبر» را که بر مفید بودن بده و بستان میان جامعهشناسی دین و الهیات اذعان کردهاند در رویکرد اول جای داد و این گفته «واخ» را مبنای استدلال خود ذکر کرد که «باید به حد کافی از پوشش ظاهری آداب و عقاید که تجلیات بیرونی دین هستند گذشت و به کنه جهانبینی هر دینی رسید تا تجلیات ظاهری آن قابل درک شود.»
جریانهای شاخص مانند اصحاب روشنگری، پوزیتیویستها، مارکسیستها، و فرویدینیها، نحلههای فکریای هستند که از نظر شجاعیزند، در رویکرد دوم میگنجند و از نظر آنان هرگونه آمیزش و همکاری میان جامعهشناسی دین و الهیات، باعث اختلال و آسیبزایی برای هر دو جریان علمی میشود.
استاد دانشگاه تربیت مدرس در ادامه، در مقابل این دو رویکرد، به دو خط مشی در آرای مختلف یکی نگاه متلائم و سازشکارانه و دیگری نگاه معارض اشاره کرد و درباره نگاه متلائم گفت که این نگاه قائل به جمع کردن و توافق و همکاری این دو خط مشی بوده، زیرا هر دو با توجه به یک جنبه، از جهتگیریهای متفاوت و متعارض پرهیز کردهاند. از این رو در صورتی که آمیزش مخل میان جامعهشناسی دین و الهیات صورت نگیرد، میتوانیم بده بستان مفید میان جامعهشناسی دین و الهیات داشته باشیم.
موسس گروه جامعهشناسی دین در انجمن جامعهشناسی ایران در بخش دیگری از سخنان خود، با ایجاد تمایز میان الهیات و کلام، الهیات را مجموعه آموزههای دین (دگما یاد کترین) و کلام را تلاش فکری برای توجیه و دفاع از یک آموزه دینی ذکر کرد و ضمن امکان مددرسانی الهیات به جامعهشناسی دین، از آن به عنوان یک دانش مکمل در حوزه جامعهشناسی دین یاد کرد. زیرا جامعهشناسی که به غیر از اصول و عقاید، از تاریخ ظهور و بسط یک دین در شرایط تحقق اجتماعیاش آگاهی دارد، نسبت به جامعهشناس دیگری که تنها از بیرون به تجلیات بیرونی یک دین نگاه میکند، از منظر تخصصی، مسلطتر محسوب میشود.
وی در ادامه تاکید میکند که از این حیث، نزدیکی و همکاری الهیات و جامعهشناسی، نه تنها مخل نیست، بلکه مفید و مساعدکننده است.
شجاعیزند به کلام به عنوان مفهوم دیگر در تمایز با الهیات اشاره کرد و در نسبت کلام با جامعهشناسی دین، بر صبغه اصلی کلام که بر سخن جدلی و بر پایه مشهورات و مشترکات است تاکید کرد.
وی در ادامه ضمن آنکه کارکرد کلام را برای دین، کارکرد صیانت بخشی دانست، به کارکرد موجهسازی و توجیه مدعیات و آموزهها برای پیروان دین و توجیه عقلانی در برابر اندیشههای غیر توسط روش کلامی اشاره و عنوان کرد در نسبتی که قرار است کلام با جامعهشناسی دین برقرار کند، وجه نگرانکننده با توجه به آن که کلام ناگزیر از توسل به مشترکات و مشهورات و دفاع و مجادله در برابر مخالفان اعتقادی است، ناظر به آن است که جامعهشناسی دین در براهین و روش خود از شیوه عمل کلامی فاصله نگرفته و دچار اخلال و آسیب شود.
استاد دانشگاه تربیت مدرس در ادامه، کلام را به عنوان یک معرفت پس از کشف حقیقت که هم ملتزم و هم خودش را ملزم به ترویج معرفی کرده آن را در کار شناسایی و واقعیتنمایی ناتوان میداند.
وی معتقد است با چنین نگرشی در مطالعه علمی هر پدیدهای، نه تنها به حقیقت نخواهیم رسید، بلکه بعضا از حقیقت دور خواهیم شد. سه عنصر 1- قائل سخن 2- قول و 3- نتایج پژوهش ممکن است در یک تلاش علمی در معرض کلامی شدن قرار بگیرند.
شجاعیزند با ذکر این موضوع به طرح این سئوال پرداخت که پژوهشگر (قائل سخن) چه مشخصاتی باید داشته باشد و با داشتن چه خصوصیاتی ممکن است در معرض کلامی شدن قرار بگیرد؟
وی برای پاسخ به این سئوال، مطالعه درباره دین را کمتر در معرض آسیبهای روش کلامی میبیند تا مطالعهای که به درون دین رفته و محتوای دینی را استخراج میکند. زیرا کسی که به مطالعه دروندینی به قصد ترویج میپردازد، روشی متکلمانه اتخاذ کرده و در قول (پژوهش) برخلاف شیوههای تجربی و آزمایشگاهی، ریاضی، استنادی و اسنادی، که با براهین علمی سر و کار دارند، پاسخهای نقلی و مرجعیتی (سخنی که به اعتبار یک مرجع نقل شود) حجیت پیدا میکنند.
شجاعیزند در بخش دیگری از سخنان خود نتایج له یا علیه دین در یک پژوهش را، ملاکی برای کلامی بودن آن نمیداند و معتقد است که به اعتبار نتایج و جهتگیری پژوهش از جمله اینکه «دین برای جامعه ایران یک امر مفید و ضروری و لازم است» نمیتوان اثبات کرد که آن مدعا، یک مدعای کلامی و یا غیرکلامی است.
وی اظهار داشت استناد به آیات مقدس، علم را به کلام تبدیل نمیکند. از این رو از چنین سطحینگریهایی باید پرهیز شود و چنین سطحینگریهایی نباید محقق دینی را دچار غفلت از نیاز جامعهشناسی دین به الهیات کند.
دکتر پاکتچی
«دو کارکرد اجتماعی دین و دو رویکرد در الهیات» موضوع سخنرانی دکتر پاکتچی استاد دانشگاه امام صادق(ع) بود. وی از این منظر رابطه بین الهیات و جامعهشناسی دین را مورد بررسی قرار داد. دین در ساحتهای اجتماعی کارکردهای مختلفی دارد که پاکتچی بدون آنکه بخواهد کارکردهای دیگر دین را نفی کند، در سخنرانی خود تنها به دو کارکرد هویتی و کارکرد انگیزشی دین توجه نشان داد.
این استاد دانشگاه معتقد است که دین به مثابه امر «هویتساز» بوده و جوامع مختلف، هنگامی که درگیر تنظیم روابط هویتی «خود» و «دیگری» میشوند، مولفههای ترکیبی را در اینباره اتخاذ میکنند. وی در ادامه سخنان خود خاطرنشان کرد که شاید یکی از علتهایی که ما همیشه در تعریف بعضی از مفاهیم کلان مثل ملت دچار مشکل بودهایم، ناشی از این امر است که در بسیاری مواقع، برخی تلاش کردهاند یک تعریف تکمولفهای از این نوع جوامع به دست بدهند که خود منجر به مشکلات عدیده شده است.
وی افزود: در مولفه ترکیبی ممکن است مولفه دین یا مولفه زبان، از مولفههایی باشند که به صورت همزمان به کار گرفته شده و در تنظیم مناسبات میان «خود» و «غیر» مورد استفاده قرار گیرند.
پاکتچی در فراز دیگری از سخنان خود تاکید کرد که در دنیای کنونی که فصل تمایز آن دهه 1990 به این سو است، دین به عنوان یک مولفه قدرتمند، واجد نقش و تاثیرگذاری شده و مشهورترین چهرههای نظریهپرداز از جمله هانتینگتون، نظریهپرداز جنگ تمدنها، در دیدگاههای خود از آن به عنوان یکی از مولفههای اساسی و بلکه به عنوان اصلیترین مولفهای که به تمایز «خود» و «دیگر» میپردازد، توجه کرده است.
در دنیای دهه 1990 به بعد، کارکرد دین اهمیت مضاعف پیدا کرده است، پاکتچی یکی از دلایل اصلی این موضوع را ایجاد آگاهی و خودآگاهی در جامعهشناسان و متخصصان علوم سیاسی و تمدنشناسان و دیگر اندیشمندان حوزههای علوم انسانی نسبت به کارکرد هویتی دین میداند.
کارکرد دین به مثابه برانگیزنده اجتماعی که میتوانیم از آن به موتور حرکت مردم و تودهها تعبیر کنیم در نگاه پاکتچی از اهمیت بسزایی برخوردار است. بدون این انگیزش، هیچگونه فعالیتی از اعضای جامعه یا بهتر است بگوییم هیچگونه فعالیت جهتداری از اعضای جامعه انتظار نمیرود.
استاد دانشگاه امام صادق شاهد مثال سخنان خود را انقلاب اسلامی ایران ذکر میکند که چگونه دین یک اکتیویسم را در جامعه ایجاد کرد و همبستگی بیسابقهای را در میان مردم به وجود آورد. وقوع اکتیویسمی که در شرایط مختلف و در کشورهای دیگر ایجاد شده یا انتظار میرود که با گذر زمان ایجاد شود. به زعم پاکتچی، تعالیمی در دینها وجود دارد که افراد را درگیر «میثاق» کرده و آنان را به انجام کاری به خصوص سوق میدهد. همین موضوع او را به عرصه بررسی کارکرد هویتی دین و کارکرد انگیزشی دین کشانده است.
استاد دانشگاه امام صادق(ع) درباره کارکرد هویتی دین، بر عنصر تاریخمندی و نگاه به گذشته تاکید دارد. از نگاه وی هیچ اجتماعی فیالبداهه ساخته نمیشود و هیچ هویتی براساس مصوبههای فرهنگستانی، تاسیس نمیشود.
به همین دلیل هر نوع کوشش در جهت گسسته کردن حیات کنونی دین از گذشته خودش، به کارکرد هویتی دین صدمه وارد میکند.
این استاد دانشگاه در ادامه بحث خود با تکیه بر شاهد مثالهایی چون پروتستانیسم (مارتین لوتر) در غرب و اخوانالمسلمین در کشورهای عربیرا مصادیقی از حرکت گروههایی ذکر کرد که با نادیده گرفتن گذشته و سنت تاریخی دین، بین آنان و تاریخ دین، گسست ایجاد شده و هویت جدیدی در این میان شکل گرفته است.
از نظر پاکتچی گسست مورد بحث باعث میشود تا دین به مثابه امر «هویتساز» کارکرد خود را برای ما که نقش یک «میثاق اجتماعی» از نظر هویتی بازی میکند از دست بدهد.
وی در ادامه بحث خود به کارکرد انگیزشی دین که کارکردی است به شدت پیوسته به زمان حال، اشاره و تاکید کرد شرایط زمان و مکان در آن از اهمیت زیادی برخوردار بوده؛ موضوعی که پس از انقلاب اسلامی توجهات زیادی را به خود جلب کرده و تمایل به آن دارد موجی از فعالیتهایی را ایجاد میکند که کاملا به شرایط حال مربوط بوده و افراد را به سوی انگیزههای زمانمند و مکانمند در زمان حال سوق میدهد.
از نظر وی در جهان اسلام هرگاه با جریانهایی مواجه بودهایم که خواهان ایجاد تغییر و تحولی در جامعه بودهاند، بحثها بر روی نیازهای زمان و مکان متمرکز شده و خواهان درک درستی از شرایط و عمل مناسب با آن بودهاند.
استاد دانشگاه امام صادق(ع) با توجه به این دو موضوع نتیجه میگیرد هر چقدر سنت تقویت شود، کارکرد تاریخمندی و هویتی دین تقویت و کارکرد انگیزشی دین که به شدت حالمدار است، تضعیف خواهد شد و بالعکس.
از این منظر وی با تاکید بر اینکه الهیات، درگیر منازعه دو کارکرد هویتی و انگیزشی دین بوده معتقد است که سنتگرایی نقش ترمز را برای حرکتهای انگیزشی ایفا کرده و زمانی با فرقههای جدید مواجه میشویم که جابهجایی از تاکید بر کارکرد هویتی به سوی کارکرد انگیزشی و یا عکس آن اتفاق میافتد.
وی با اشاره به روابط پارادوکسیکال کارکرد هویتی و انگیزشی دین افزود: در مباحث الهیاتی همواره این بحث مطرح بوده که تا چه حد باید تابع سنت بوده و تا چه اندازه میتوانیم از آن تخطی کنیم؟ یا مثلا وقتی میخواهیم آیهای را تفسیر کنیم، تا چه اندازه موظفیم در تفسیر آیه از تفاسیری که از پیش موجود هستند رجوع کنیم؟ تا چه اندازه مجازیم مستقیم با آیه برخورد کنیم و با توجه به شرایط زمان و مکان خودمان از آیه چیزی بفهمیم بدون آن که توجه کنیم چه تفسیری در این باره وارد شده است؟
پاکتچی با اشاره به این مدل، به سراغ «ابن تیمیه» رفته و توضیح میدهد که چرا به نظر میرسد وی در نگاه اول آدم بسیار متضادی است؟ به عبارت دیگر در جاهایی روشنفکر و در جاهایی به دنبال احیای سنت سلف است و توجهی به شرایط روز جامعه ندارد. از نظر وی آنچه در ابن تیمیه دیده میشود نوعی گرایش افراطی به کارکرد انگیزشی دین و کاهش کارکرد هویتی دین است و توجه به سلف از نگاه ابن تیمیه نه به دلیل ارتباط با گذشته، بلکه تنها پوششی برای عدم قطع یکباره با هویت گذشته است.
این بحث، استاد دانشگاه امام صادق(ع) را به نظریه «زنجیرهای دیدن تاریخ و سنت» سوق داده و تاکید میکند که اگر ما در ارتباطمان با گذشته، از وضعیت زنجیرهوار صرفنظر کنیم و یک بخش از زنجیره را کنار گذاشته و تنها به قسمتی از آغاز زنجیر اهمیت بدهیم، در واقع، قسمت آغاز زنجیر برای ما ارزش «موزهای» مییابد و دیگر به عنوان شریان حیاتی تلقی نمیشود و از آنجا که سلف با ما به طور مستقیم صحبت نمیکنند از این رو ما هر تفسیری که بخواهیم از سلف ارائه خواهیم داد.
به این ترتیب پاکتچی معتقد است در بحثهای الهیاتی با دو رویکرد مواجهیم: گرایشی که به پیوستگی تاریخی آموزههای دینی به گذشته و حفظ آن زنجیره اهمیت میدهد و در آن کارکرد هویتی بر کارکرد انگیزشی غلبه دارد که در اصطلاح جاری سنتگرا نامیده میشود و دیگری گرایشی که به دنبال قطع ارتباطهایش با گذشته است و برای اینکه ارزشهای دینیاش محفوظ بماند مدعی میشود که به سراغ منابع اصلی رفته و خوانشهای زنجیرهوار دورههای متاخر را نادیده میگیرد که از آنها تحت عنوان بنیادگرا نام برده میشود.
وی میافزاید: آنچه امروزه به عنوان جریانهای بنیادگرا شناخته میشوند، اهمیتش در ارجاعات آنها به بنیادها نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد گسستی است که در این میان رخ داده و سنت پیوستار فرهنگی که گذشته یک دین را از نظر هویتی به زمان حال متصل میکند، نادیده گرفته است.
پاکتچی در پایان در پاسخ به این سوال که چرا باید چنین مدلی را دنبال کنیم و چنین مدلی چه مشکلی را از ما حل خواهد کرد؟ به سه نکته مهم اشاره کرد و گفت: اولا انواع جریانهای وابسته به کارکرد هویتی دین به ویژه با بحثهای تمدنی امروز از اهمیت بیشتری برخوردار شدهاند. زیرا به صورت خودآگاه مورد توجه قرار گرفتهاند.
همچنین حرکتها و بحثهای راجع به کارکرد انگیزشی دین در طول چند دهه اخیر، در قسمتهای مختلف جهان به ویژه در جهان اسلام اهمیت دوچندان یافته است. از آن طرف با تاثیر ناشی از چالش کارکرد دین هویتی و انگیزشی در حوزه الهیات درگیری مستقیم داریم.
از این رو اگر ما یک الگوی جامعهشناختی برای پیگیری چالشهای این دو رویکرد نداشته باشیم، در آن صورت ممکن است تبیین درستی از چالش مذکور و عوامل آن چون شخصیتها، دیدگاهها و دکترینهای مختلف نداشته باشیم.
بر این اساس طبیعی است درک نکنیم چرا فردی مثل سید قطب از اخوانالمسلمین با همه ادعای روشنفکری و تحصیل در غرب، وقتی به تفسیر قرآن میپردازد، ارتباطش را به طور کلی، با تمامی تفاسیر قبلی قطع میکند و حتی حاضر نیست نام کتاب خودش را به نام تفسیر قرآن نامگذاری کند. وی حتی در مقدمه کتابش مینویسد آنچه من مینویسم تفسیر نیست.
نکته سوم دکتر پاکتچی به ارتباط میان ادیان در جهان کوچک امروز مربوط بود و اینکه تندروترین افراد نیز، از گفتگو و ارتباط بین ادیان برای کاهش فاصلهها صحبت میکنند.
وی با اشاره به اینکه هر وقت به سمت کاهش فاصلهها برویم، معنیاش این است که باید برخی روابط «خود» و «دیگر» را که ناشی از کارکرد دین هویتی و انگیزشی است نادیده گرفته و از اهمیت بخشیدن بر یک هویت کوچکتر به سمت اهمیت بخشیدن به هویت بزرگتر و مثلا از تاکید بر شیعه بودن به سمت مسلمان بودن برویم، تاکید کرد: در این جا یک سری مولفههای هویتی وزنهایشان جابهجا میشود و این امر وابسته به آن است که در عمل تا چه حد جوامع کلان، مانند ملت ایران که به مثابه یک ملت زنده در دنیا زندگی میکنند، مایل باشند مولفه هویتی خودش را نادیده بگیرد و کنار بگذارد.
بنابراین تا زمانی که ما این دو کارکرد و چالشهای مربوط به آنها را به طور دقیق بررسی و موقعیت خودمان را مشخص نکردهایم که بالاخره به دنبال چه نوع ترکیبی از این دو کارکرد هستیم، نه تنها دچار سیاستگذاریهای پرتنش و افت و خیز خواهیم بود بلکه یکی از بزرگترین ایرادهایش این است که در تمام گفتگوهایی که بین ادیان و مذاهب صورت میگیرد، زبان مشترک نخواهیم نداشت و در نتیجه درباره موضوع دیالوگ دچار سوءتفاهم خواهیم بود.
دکتر ملکیان
دکتر ملکیان سخنرانی خود را حول محور «سنجشگری جامعهشناسی دین نسبت به الهیات» تنظیم کرده بود.
وی با طرح پرسشهایی گفت: مساله بر سر این است که از میان انحای ارتباطات مختلفی که الهیات و جامعهشناسی دین میتوانند با یکدیگر داشته باشند، آیا این ارتباط هم متصور است که جامعهشناسی دین، مدعیات الهیات هر دین و مذهبی را بسنجد؟ آیا جامعهشناسی دین، روشی برای پرداختن به مدعیات معرفتی و عملی الهیات هر دین و مذهبی ندارد؟
وی با مثبت خواندن جواب، تاکید کرد که در بحث خود به انحای این سنجشگری میپردازد.
وی برای توضیح نظریهاش ابتدا به تعریف معنوی الهیات پرداخت و آن را شناخت وجود، ذات، صفات و افعال خداوند ذکر کرد.
ملکیان در معنای دوم به الهیات به عنوان یک رشته علمی (و نه تجربی) نظر دارد که بالمآل به سه شأن میپردازد: 1- فهم و تفسیر متون مقدس دینی و مذهبی یک دین و مذهب خاص 2- سیستماتیزه کردن مجموعه فهمها و تفسیرهایی که از مجموعه متون مقدس دینی و مذهبی یک دین و مذهب خاص وجود دارد و 3- عقلانیسازی نظام به دست آمده.
وی سه شأن مورد اشاره را در طول یکدیگر و الهیات را در واقع این سه شأن میداند و معتقد است الهیات مورد بحث امکان دارد زمانی از بعد مدافعهگری و رفع شبهات قدرتمند شود که در تاریخ فرهنگ اسلامی چنین است.
ملکیان در بحث خود به این نکته تاکید دارد که در واقع جامعهشناسی دین، جامعهشناسی دینداری است، جامعهشناسی به دین نمیپردازد و هر گاه دین وارد ساحت وجودی یکایک شهروندان یک جامعه شود تا آثار و نتایجی از آن حاصل آید، آنگاه جامعهشناسی دین به بررسی نتایج حاصله و کم و کیف آن میپردازد.
وی شخص دیندار را کسی میداند که در ساحتهای مختلف عقاید، احساسات و عواطف، خواستهها، گفتهها و کردههایش تحت تاثیر یک دین قرار گرفته و در 5 ساحت مورد اشاره التزام نظری و عملی داشته باشد.
به عقیده ملکیان این التزام در اجتماع با سلسله آثار و نتایجی همراه خواهد بود که جامعهشناس دین آنها را به بررسی مینشیند.
اما این آثار و نتایج در چه ساحتهایی خواهد بود؟
ملکیان 6 نهاد بزرگ اجتماعی، یعنی نهاد خانواده، اقتصاد، سیاست، حقوق، تعلیم و تربیت و در نهایت نهاد علم و فن و هنر را جولانگاه تاثیرات ناشی از التزام نظری و عملی به دین به عنوان هفتمین نهاد میداند.
وی در ادامه مخاطبان خویش را به آثار و نتایج دین توجه داد و سپس به مراد خویش درباره ارتباط جامعهشناسی دین و الهیات پرداخت و با یادآوری این نکته که این دو، به عنوان دو دیسیپلین و دو رشته علمی انحای ارتباطات میتوانند با یکدیگر داشته باشند گفت: ابتدا جامعهشناسی دین به سوی الهیات میرود و نه برعکس. یعنی جامعهشناسی دین به عنوان سوژه به متعلقاش یعنی ابژه (الهیات) که منظورالیه است نظر میکند و سپس این ارتباط، ارتباط سنجشگری بوده و مدعیات الهیات و نقاط ضعف و قوت آن را مورد ارزیابی قرار میدهد.
وی در ادامه با طرح این سوال که با تعبیر جامعهشناسی دینی به جامعهشناسی دینداری، چرا به ارتباط میان جامعهشناسی دینداری با دینداری نمیپردازیم؟ در پاسخی آکادمیک با تاکید بر اینکه دینداری رشته علمی نبوده بلکه الهیات است که رشته علمی است و لذا وی در اینجا یک رشته علمی را با رشته علمی دیگری به نام جامعهشناسی دین مورد بررسی قرار میدهد، به پاسخ دوم که پاسخی وجودشناختی است، پرداخت و گفت: دینداری افراد تحت تاثیر الهیات و الهیدانان هر جامعهای بوده، چنانکه طرز دینداری مردم ژاپن، تحت تاثیر الهیدانان آیین شینتو در این کشور است.
ملکیان در ادامه بحث به سه نوع سنجشگری جامعهشناسی دین نسبت به الهیات اشاره کرد و بدون آنکه وارد این بحث شود که چرا جامعهشناسی دین نسبت به الهیات میتواند سه نوع سنجشگری داشته باشد، به ذکر سه نوع سنجشگری و توضیح آن پرداخت و درباره سنجشگری نوع اول گفت: از آنجا که الهیات مانند هر رشته علمی دیگر در یک بافت اجتماعی و یک فضای پر از شبکههای ارتباطات اجتماعی یعنی خانواده، سیاست، اقتصاد، حقوق، تعلیم و تربیت و علم و فن و هنر ظهور میکند از این رو یکی از بررسیهای علمی جامعهشناسان دین که به وفور به آن اقدام کردهاند این است که دریابند پاسخهای دین (الهیدانان) به مشکلات اجتماعی مخاطبانشان، کافی و وافی هستند یا خیر؟
وی سنجشگری مورد اشاره را سنجشگری نسبت به «ارتباط داشتن و ارتباط نداشتن دین» با مشکلات واقعی اجتماعی دانسته و با آوردن شاهد مثالی درباره تدوین کتاب تلگراف و میزان ارتباط آن با جهان امروز عنوان میکند که مطالب کتاب مذکور میتواند از صحت کامل برخوردار باشد اما اینکه تا چه اندازه در شرایط کنونی به زندگی روزمره اجتماعی مدد میرساند محل بحث است.
سنجشگری دوم از نظر ملکیان به صدق و کذب مربوط میشود. صدق و کذبی که دارای خاستگاه آرا و انظار دینی و منشایی خاص است. چه خاستگاه آرای دینی بنیانگذاران ادیان و مذاهب میتواند صدق و کذب آن را روشن کند و میزان مخالفت آنان با مناسبات اقتصادی و سیاسی خاص را به نمایش بگذارد. وی با اشاره به جعل حدیثی از قول پیامبر(ص) که «هرکس پیازعکه مکه را در مکه بخورد بهشت برایش واجب میشود» گفت: اگر شما بدانید که منشأ جعل حدیث مذکور آن است که پیازها بر روی دست صاحبش مانده آنگاه نسبت به خاستگاه و منشا آن تردید نمیکنید؟
وی در برابر این سنجشگری به دو اقدام الهیدانان پرداخت، یکی آن که منشأ و خاستگاه یک سخن ربطی به صدق و کذب آن ندارد و انگیزه را از انگیخته باید جدا کنیم و دیگر آن که الهیدان ممکن است بدون ایجاد قطع ارتباط میان این دو، مطرح سازد خاستگاهی که پست نام گرفته، اساسا پست نبوده است.
اینکه جامعهشناسی دین نشان بدهد آثار و نتایج آموزههای دین در اجتماع منفی بوده سومین نوع سنجشگری به شمار میرود. برای توضیح این بحث ملکیان آثار و نتایج را از لوازم در آموزههای دینی جدا میکند. وی معتقد است مراد از لوازم، آن چیزی است که آگاهانه و به صورت روشنی از دل یک آموزه بیرون میآید. اما زمانی وجود دارد که از اجرای یک آموزه، نتایجی حاصل میشود که کمتر کسی از آن اطلاع دارد.
از نظر ملکیان این امر را میتوانیم پیامدهای ناخواسته آموزههای دینی بدانیم که توسط جامعهشناسان دین مورد بررسی قرار میگیرد اما لوازم آموزههای دینی از سوی الهیدانان مورد تدقیق قرار میگیرد.
وی در ادامه به پیامدهای منفی اجرای یک آموزه میپردازد و اینکه منفی بودن آثار و نتایج مترتب بر آموزههای دینی در جامعه به دو لحاظ است: 1- منفی است از این نظر که با وعدههای دین ناسازگار است و 2- منفی است از این نظر که وجدان اخلاقی و عقل بشر نمیپذیرد.
اینکه الهیدانان باید از این سه نوع سنجشگری استقبال کنند که به دست جامعهشناسان دین صورت میگیرد یا از آن منزجر باشند، به عقیده ملکیان، بستگی به این دارد که الهیدانان خواهان چه نوع الهیاتی باشند. زیرا اگر الهیات بخواهد به تعبیر آلتوسریها ناظر بر پراکسیس و عمل بوده و مردم به صورت شناسنامهای دیندار نباشند، لازمهاش آن است که به دو ویژگی یکی حضور واقعی در زندگی مردم و دیگر نقادی جدی از خود مجهز باشد.
وی میافزاید: از اینجا میتوانید نقب بزنید به اینکه کدامیک از الهیدانان، از جامعهشناسی دین استقبال میکنند و کدامیک استقبال نمیکنند.
همچنین میتوان فهمید کدامیک به الهیات عمل و در عین حال خودسنجشگر و یا الهیات بیعمل، آتوریتهطلب و اقتدارگرا گرایش دارند.